سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خوش آمدید

من عقابی بودم که نگاه یک مار

سخت آزارم داد

بال بگشودم و سمتش رفتم

از زمینش کندم

به هوا آوردم

آخر عمرش بود که فریب چشمش، سخت جادویم کرد

در نوک یک قله ، آشیانش دادم ، که همین دل رحمی ، چه بروزم آورد

عشق، جادویم کرد

زهر خود بر من ریخت

از نوک قله زمین افتادم

تازه آمد یادم ، من عقابی بودم...


نوشته شده در جمعه 93/2/12ساعت 12:43 عصر توسط شاسخین نظرات ( ) |


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت